مولای من گر گناه از من زشت است عفو از تو زیباست
وبلاگ سحاب نوشت:
رمضان، قله ایمان در ماههای خداوند است و شبهای قدر، پرچم فتحی است که نماد پیروزی بر شیطان در این قله است.
الهی چه بیصدا و بی حساب می بخشی وما، چه حسابگرانه تسبیح میگوییم.
شب قدر فرصتی است که جا افتادگان قافله رمضان خود را به قافله برسانند.
در این شب آن تنهای بی همتا کمترین بهانه را برای توجیه گناهکاران پذیرفته وآنان را مشمول رحمت خویش میکند.
پس انسان چه خوشبخت است که با کمترین هزینه فیض و کرامت را نصیب خود کند.
بیدار بودن لازمه عبادت در شب قدر و نیز دریافت فیض های پروردگار است.
بدیهی است که کسی توفیق عبادت در این شب را می یابد و موفق به دریافت برکت های شب قدر می شود که چشمان دلش بیدار باشد و چشمان جسمش را وسیله کند برای دریافت موهبت های الهی..
شب قدر شب بیدار شدن است نه بیدار ماندن!
بیدار
بودن شب قدر و احیای آن با دعاها و نماز و قرآن، مورد سفارش پیامبر و اهل
بیت آن حضرت بوده است. امام صادق (ع) در حالی که بیمار بودند، خواستند که
شب بیست و سوم ایشان را به مسجد ببرند و حضرت زهرا (س) در این شب با پاشیدن
آب به صورت بچه ها، مانع خواب آنها می شدند.
در روایات آمده است که پیامبر اکرم (ص) در دهه آخر ماه رمضان، بستر خواب خود را جمع نموده و همه ده شب را بیدار بوده و احیا می نمود.
حضرت موسی (ع) به خدا عرض کرد: خدایا مقام
قرب تو را خواهانم، خداوند پاسخ داد: «قربی لمن استیقظ لیله القدر؛ قرب من
برای کسی است که در شب قدر، بیدار باشد.»
این شب، قله ی کوه رمضان و طلایی ترین فرصت برای استجابت دعاها و دست یابی به مقام قرب پروردگار است.
چیزی که اهمیت شب قدر را چندین برابر میکند نامعلوم بودن آن در میان چندین شب است.
خداوند شب قدر را پنهان ساخته تا ناپیدایی خود را در آن جلوه دهد.
اینکه شب قدر در همه شب های سال، تنها یک
شب است، بر قدر و عظمت او افزوده و تک بودن آن در میان همه شب های سال، به
این شب ارزش دو چندانی بخشیده است.
نورانی ترین شب سال بودن قدر، تنها بخاطر زمینی شدن آیات است.
اگر چشمان دلت را دراین شب باز کنی سرچشمه نورانیت قدر را می بینی، چنانکه حافظ می گوید:
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای
قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر، نپرداخته ای یعنی چه
معبودا، درست است که دست هایمان خالیست و پراز گناه است آیا بنده گریخته جز به درگاه مولایش سرپناهی دارد؟!
مولای من گر گناه از من زشت است عفو از تو زیباست. یادمان نرفته است در آن شب هایی که در بی کسی ها گم شده بودیم تنها تو بودی که میوه امید تعارفمان کردی. پس خدایا دل و زبانمان را یکی کن تا فرشتگانت به چشم منافق نگاهمان نکنند!
نویسنده: بردبار